از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما ز دیده چه گویم چــها رود
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهر پرور من در قبـــــــــا رود
دیشب اون لیوان اب خنکی که مامانم می ذاره بالای سرم ، دست نخورده موند .
شوری اشک و طعم رژ ... هیچ وقت طعمشو نخواهی چشید .
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هـــــــوا رود
شد دوبار تو یه هفته . بار اول همون شبی که شجریان بهار دلکش رو می خوند . یهو قلبم ایستاد و یه چیزه سبک و نرم مثل نفسای رهای یه عاشق ، از روی تنم بلند شد و من مردم . خیلی ساده و اروم . اما یکی صدام کرد ، یکی گریه کرد و منو خواست . اونوقت من برگشتم . یعنی برگشت داده شدم و اون بخار سبک و ازاد ، شد یه سنگ سنگین و افتاد روی اون تن خسته و رنجور و ....
بار دوم هم که دیشب بود . شجریان هم دوباره می خوند . اما این بار مردنم اون جوری نبود . اون جور دل چسب ارام کننده . دیشب مردنم مثل پرتاب شدن از بالای دنیا تو قعر یه چاه تاریک بود ....
بر خاک راه یـــــــــار نـهادیم روی خویش
بر روی ما رواســــــت اگر اشنـــــــا رود
سیل ست اب دیده و هر کس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جـــا رود
ما را به اب دیده شب و روز ماجراســـت
زان رهگذر که بر سر کویش چـــــــرا رود
پ.ن: گفتن ندارد . همچنین شعری فقط و فقط می تواند یک شاعر داشته باشد . حافظ .
سلام! من باز هم اومدم! باز هماول شدم! اما راستی نفهمیدمشاعر اون شعر قشنگکیه ها!!آخه خنگمیه خورده ای !وهنوز درگیر یه مشکل ...
منم یه شبی رو یادم میاد که توش مردم و اون شب و اون خاطره تا عمر دارم همیشه یادم میمونه .
اون شب زیباترین شب زندگی من بود .
و ما باید باشیم و زندگی کنیم .
باید باشیم و زجر بکشیم .
باید باشیم و....
خیال کردی مردن به همین راحتیه ؟!!
گوشه گیر ، این دوست خوبم ، راست میگه. مردن به این راحتی نیست. ولی با زجر کشیدن به اون معنا که اون گفته مخالفم.
دوست گرامی ، زندگی ارزش این همه سخت گرفتن رو نداره. دیر یا زود به همین نتیجه خواهی رسید. زندگی با تموم سختیهاش باز هم شیرین هست و جنبه های خوب هم داره. فقط باید گشت و اونا رو پیدا کرد.
همایوون؛ فکر کنم میخووند؟! نه جیرجیرک!!!؟
گوولبولت
ای آفتاب خوبان، می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان، در سایهی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولیشناسان، رفتند از این ولایت
چرا فکر میکنی هیچوقت طعمشونو نخواهم چشید؟
حواسم نبود. مثل همیشه حق با توست. من میام که دیگه اشکی نه گونه و لبای تو رو خیس کنه، نه گونه و لبای منو. لباتم که من همیشه همون رنگ قشنگ خودشونو میخواستم.
و همون طعم گسو که گاهی با طعم خون قاتی می شد. وقتایی که بیاختیار میشدیم و لب من یا لب تو خون میافتاد.
در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد، خونریز را حمایت
میدونی؟ مردن همیشه خیلی راحتتره تا زندهبودن در دوری. تا دور بودن. من میمونم. زنده میمونم. حتا اگه دوری تو «آزمون تلخ زندهبهگوری» باشه. حتا اگه «تلخ تر از قرابهی زهری» باشه. یه چیز ممکنش میکنه. یه چیز شیرینش میکنه.
مثل تو، منم لازم نیست بگم کیمیگه : «تا باز بینیم دیدار آشنا را». آره، رویای دیدار آشنا همه چیزو ممکن میکنه. و من این رویا رو با خودم دارم.
خدای من! کیبود می گفت همه چیزمو میتونین بگیرین، رویاهامو نه. آره، راست میگه.
و من، یعنی رویای این دیدار دوباره.
ببین! سونات ویلونسلای باخ رو بذار و اگه دست میده از اون تلخوش فراهم کن. دیرییه آرزو دارم صدای بههمخوردن گیلاسامون یه خش بندازه روی سونات ویلونسلای باخ.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت
در این شب ساهم، گم گشت راه مقصود
از گوشهای برونآی، ای کوکب هدایت
عشقت رسد به فریاد ور خود ...
--------------------
مثل همیشه از رو دستت کپی میکنم : «گفتن نداره . همچین شعری فقط و فقط میتونه یه شاعر داشته باشه. حافظ .»
شعار مرگ اونم اینجا؟بی خیال مریمی!تو و حتی اندیشه مرگ؟؟نه دیگه...نداشتیم...یادم هس که خیلی وقتا خواسته باشم بمیرم اما نمردم نفهمیدم چرا اما نمردم یه چیز سمج و محکم منو می چسبونه به این روزای گرم.شاید انتظار واسه پاییز باشه.انتظار واسه خنکی.واسه برگای زرد ....واسه خیلی چیزا که همشو نمی تونم بگم...اما هست...
این روزنه سرد و عبوس هست اما نگاهی که از توش معلومه این طور نیست گرم و شوخ و با نشاط...
شاد زی...شاد شاد شاد
امان از این نوستالژی . چیز دیگه ای نمیتونم بگم.
چی بگم ؟ ترجیح میدم راجع به زندگی حرف بزنم .
وقتی حسای ابریم سر روی شونت میذارم
بازم مثل بچگیا همش بهونه میارم
:-))
سلام پریچه. با هم بودن آنچنان هم غیر ممکن نیست. ما هم سختی کشیدیم ولی بلاخره رسیدیم و چه رسیدنی که هنوز مزه اش رو حس میکنم. صبور باش. صبور. منهم غریبه ای داشتم یه روز که سوار اسب سفیدش با یه بغل گل اومد دنبالم. اون روز واسه تو هم از راه میرسه. صبور باش. صبور.
نوش!
سلام. من فقط یک بار خواب مردن رو دیدم. کلی هم حال کردم. به هر حال همیشه شاد باشی و سرزنده.