فــــــــــراقـــــــی


ما دور و تو نزدیک
نــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت
شده وردم . شب و روز ، روز و شب ، می رم ، می ام و چرخ می خورم و هی می خونم . ده بار صد بار هزار بار .... . بعد تو دلم به هر که که می گه دوری و دوستی لعنت می کنم .این شعر ناب و ببین . ببین که می گه :

ما دور و تو نزدیک
نــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت .
داشتم روش رسم ارایش الکترونی رو درس می دادم . داشتم زور می زدم تو کلشون کنم که اول باید کدوم اربیتال رو پرکنن . بعد شروع کردم به کشیدن ارایش کروم و مس که دو تا حالت استثنا هستن . همین جوری که داشتم اربیتال های دایره ای شکل رو می کشیدم ، حواسم یهو رفت . یاد اون اف لاینایی افتادم که هنوز پاکشون نکردم . که گاهی که خیلی دیوونه می شم می رم سراغشون و می خونمشون . یاد اون شکلای خوش گل چت یاهو . یاد اون صورتک هایی که تو اف لاینام می ذاشت . یاد اون اسمای نازی که منو باهاشون صدا می کرد . یاد این که حالا چه دوره . یاد این که .... . باصدای خنده ی بچه ها که برگشتم دیدم تموم اربیتالای دایره ای شبیه صورتک های تو یاهو شدن ....

ما دور و تو نزدیک
نــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت .
هاله جون تو که بوی قدمت خوش تر از سنبله ، معلومه که از بن کاکل کی می ایی . بگو هاله جون ، بگو . هرچه دلت می خواهد رو به هر زبان که تو بخواهی مکرر بگو .

ما دور و تو نزدیک
نــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت .
آه . آه که چه از فاصله می ترسیدم و حالا چه دربند .....

ما دور و تو نزدیک
نـــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت .
چشماش شده بود کاسه ی خون . با بغض بهم گفت : نمی دونی چه خبر بود . آخ نمی دونی شب تا صبح چه گذشت .
گفت :این رو ببر من نمی تونم تو خواب گاه نگهش دارم . بعد دوربینشو تو کیفم گذاشت .
من هیچی نگفتم . اون هم زل زد تو چشمام و یهو داد زد : ریختن تو خواب گاه . یه عده رو زدن ، یه عده رو هم بردن . می فهمی ؟؟؟؟
اما من همش به اون عکس فکر می کردم . همون عکس باطبی با اون پیراهن خونی . و به چشمای تو که شده بود مقدس . این قدر که نمی فهمیدم تو داری همه ی خشمتو رو مچ دست من می ریزی .
حالا مچم درد می کنه . خیلی . می خوام از تو بپرسم وقتی که با باتوم برقی زدن تو کمرت تو هم لابد خیلی دردت اومد . آره ؟

ما دور و تو نزدیک
نـــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت .
تولد تو بود . من بهت زنگ نزدم . شب تا صبح تو فکر اون خونه ، نه نه اون اتاق کوچولوی طبقه ی چهارم بودم و تو فکر اون ایینه ی برنزی و دست های تو وقتی ضرب می زد ...

ما دور و تو نزدیک
نــــــــــــــــزدیک تر بیا
می خواهم ببوسمت .
دوست خوبم کاپیتان نمو یه مقاله ی محشر اما ساده و روان در مورد عروس دریایی نوشته. حتا اگه به بیولوژی علاقه ندارید ، دیدن عکساش خالی از لطف نیست .مخصوصا که بعضی از عکسا رو خودش گرفته .واقعا خسته نباشی کاپیتان جان . 
نظرات 23 + ارسال نظر
تافته یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:12 ب.ظ http://tafteh.blogspot.com

به به...
اون دوتا جمله‌ی اولت که خدا بود...
گولبولت

سرزمین آفتاب یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:37 ب.ظ

پس تو به این لطیفی کجا بودی تا حالا؟ نمیدونم چی رفت تو قالبش که اومد سراغم و صدام کرد و حالا میخوام دور از چشمش بیام بدزدمت و بیارمت اینجا پیش خودم. چه قدر بی معرفتم من، حتما" ازم میرنجه اگه اینو ببینه.

ری را یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:27 ب.ظ

حالا چه.....خانه نشین بی ارتباط عشق؟
حالا تکیه به دیوار ساکت این همه زمستان چه می کنی؟!

خودم اینجا
خیالم جایی دور،
دسـتم حوالی فالی از حافظ،
و شـوقی که پر از عطــر بوسه است.

انگار تو اصلا نرفــته ای،
انگار تو اصلا از صحبت رفــتن
چیزی به خاطر چـراغ
خـطی به خـــاطر من
حـــرفی به خــاطر دریـا نیاورده ای !!

رو به آییـنه برمی گردم
چــراغ،بالای رف مرمر است و
آب در پـــیاله مس،
اما به هر حال باید بروم.

آره، همیشه این تویی که می مونی و این اونه که می ره. تو
همین جا خیلی نزدیـــک و اون جایی خــیلی دور .
گاهی وقتا دستتو دراز کن،شاید بتونی بگیریش!!!

چقدر از فاصله می ترسیدم و حالا از عزیــزترین دور.......

امیر یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:27 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

salam be bimarefat tarin weblog nevise donya
ke alan ye haftas be bloge man sar nemizane dar hali ke man har rooz miam ke bebinam in khanumi FARAGHI jadid neveshte ya na...

سمن یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:36 ب.ظ http://doostaneh.persianblog.com

خاطره های زیبا بهترین مرهم دوران فراق هستن!

گوشه گیر یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.gooshegir.blogspot.com

امان از این فراقی های تو .

رهگذر ثانی یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:19 ب.ظ

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن

تن تن دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:43 ق.ظ http://amricaamrica.persianblog.com

سلام مریم. جدا که نوشته هات شاهکار هستند. ممنون. واقعا لذت بردم. کم رنگ نشو. سبز باشی.

کاپیتان نمو دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:37 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

دوست خوبم ، مرسی بابت تعریفت ، لینکی که به مقاله دادی و لینک کنار بلاگت.
می دونم که شما هم دارای اطلاعات خوبی در همین زمینه ها هستی. منتظرم مقالاتت رو بخونم.
موفق باشی.

امیرحسین دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:48 ق.ظ http://asrareazal.blogsky.com

عجب خانوم معلم عاشقی اونم سر اربیتالها بابا بی خیال

بزرگ دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:53 ق.ظ http://mmbozorg.blogspot.com

اون باتومها رو واسه این خوردم که بعدا افه شو بیام بابا ...

سقراط حکیم دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:15 ق.ظ http://socrate.persianblog.com

سلام مریم جان. از متنتون جدا لذت بردم. راستش موقع خوندن آرایش الکترونی کبالت و مس یاد خبط خودم افتادم که تا مدتها این دو تا فلز انتقالی (ترانزیشن) رو با هم اشتباه می گرفتم چون علامت اختصاری هاشون خیلی شبیه به هم . عدد اتمی هاشون هم از بدبختی فقط دو تا اختلاف داره. اگه اشتباه نکنم یکی ۲-۸-۱۸-۱ و یکی ۲-۸-۱۵-۲ . اما هیچ وقت نفهمیدم کدوم به کدوم بود!! :) ..... مخصوصاْ این آخر متن که صحبت از حمله به دانشجویان کردی داغ دلم تازه تازه شد. خدا لعنتشون کنه که با جوونهای دسته گل این مملکت چه کارها که نکردند و نمی کنند. تا آپ دیت بعدی منتظرم . همیشه دوست. سقراط

آبی دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.abiii.com

مریم جان...هم کیف کردم از نوشته صمیمانه ات...هم از جریان اربیتال ها که یادآور روزهای تلخ تنبلی من در دبیرستان بوده کلی خندیدم...لذت بردم...شاد باشی...یا حق!

آیدا در آینه دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ب.ظ http://aida-ayene.persianblog.com

چه خونه ی نازی داری...

پوکه‌باز سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ق.ظ

سلام. من نتونستم بخونمش. همه‌ش اجق‌وجقی بود!!!!

سوفیا سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:04 ق.ظ http://sofeia.persianblog.com

اینهم نزدیکتر

سوفیا سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:16 ق.ظ http://sofeia.persianblog.com

رسید٬عزیزم

رها-رها سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:06 ق.ظ http://bnahayat.blogspot.com

قشنک یعنی تعبیر عاشقانه ...

صنم سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:54 ب.ظ http://sanam59.persianblog.com

امان از باده بی باده ...امان از سرو افتاده..........

رهگذر ثانی سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:48 ب.ظ

دوستان خوبم!

بچه‌ها توی ایران دارن از جون‌شون مایه می‌ذارن. باید وحشی‌گری‌های این رژیمو برای همه‌ی جهانیان افشا کرد.
یکی‌از بچه‌ها به نام ارسلان در باره‌ی مبارزه‌ای که هم‌اکنون در کشورمون جریان داره یک وبلاگ درست کرده به زبان انگلیسی که به‌طور اتوماتیک به وسیله‌ی گوگل به پنج زبون دیگه ترجمه می‌شه. اینم آدرسش :
http://persiannote.blogspot.com/

برای همه‌ی دوستان خارجی‌تون، خبرنگارای مطبوعات، رادیو تلویزیون در هر کشوری هستین آدرس این وبلاگو بفرستین.
از تمام این ابتکارها باید پشتیبانی بشه. این کم‌ترین کاری‌یه که ما می‌تونیم بکنیم. دریغ نکنین.
تو این روزای حساس بیش از هرچیز به همبستگی و پشتیبانی از هم نیاز داریم!

آرمین گیله مرد سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:14 ب.ظ http://gilehmard.blogspot.com

سلام ... کی از فاصله نمیترسید ....

مریم پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:22 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

ممنون از اینکه به من سر زدید.پس معلوم شد نوشته م از کجا اومد.از وسط رویاهای شما...کات!!

زمزمه جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:52 ب.ظ http://lovenotes.persianblog.com

سلام ... اومدم و لذت بردم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد