فــــــراقــــــی


بیا و مرا ببر
دیگر نه افتاب گر گرفته زبانم را روشن می کند
نه بال بال شب پره ای جانم را می شکافد
و نه شبنمی در قلبم اب می شود
این جوری نفسش رو داد بیرون و گفت : آه ......
من هم همه ی هوای اطرافمون رو فرو دادم تو ریه هام و آهش رو فرستادم تو تنم . از اون روز اهش توی سینه ام مونده . اهش داره ذره ذره کبودم می کنه .....

بیا
و دستم را بگیر
و خرده ریز این کلمات را
از پیشم جمع کن
با تو حرف می زنم و می فهمم چه غمی و چه خستگی عمیقی پشت این صدای گرفته و مردونه پنهان شده .اون وقته که دلم می خواد نزدیکت بشم . اما تو همه جوره دوری و من هم هیچ جور نمی تونم این فاصله رو کوتاه کنم . یعنی می دونی دیگه توانش نیست ،دیگه جراتش نیست ، جسارتش نیست . ترس از مسخره شدن ، ترس از اشتباه فهمیدن ، ترس از ناباوری ، ترس از این که تو هم مثل بقیه باشی ، ..... .
نمی دونم شاید اگه اروم اروم با سرانگشتام بازوتو نوازش می کردم تو جراتش رو بدست می اوردی .

باید به خواب روم
پیش از ان که پرندگان بر خیزند
و شکوفه های تگرگ زده را
در پایم ببینند .
یادته ؟ گفتی شش ماهه گریه نکردی . اون وقت من تو دلم بهت گفتم : هی تو که یه روزی بهم گفتی وقتی نباشم ، وقتی دلت برام تنگ بشه اشک مهمون چشات می شه ، پس یعنی تا حالا دلت برام تنگ نشده بوده ؟!؟!؟!

پرنده ی سرما زده
بر من فرود ای
دانه ی گندمی که در راهم گم کردی
در قلبم
خوشه کرد
پ.ن:شعرها از شمس لنگرودی ست .
نظرات 20 + ارسال نظر
کاپیتان نمو دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:04 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

دوست خوب من ، همیشه دلتنگ شدن برای عزیزان با اشک همراه نیست. گاهی این دلتنگی از درون آدم رو داغون میکنه. من تجربه این داغون شدن رو دارم. خیلی دردناکه.

تن تن دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:04 ق.ظ http://amricaamrica.persianblog.com

من ۵ سال است که گریه نکرده ام و دلم برای گریه کردن یک ذره شده است. دوری خیلی بده. و تو هم عاشقی. سبز باشی

تافته دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:09 ق.ظ http://tafteh.blogspot.com

چشم...
گولبولت

mehman nakhandeh دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:16 ق.ظ http://kiam-man.blogsky.com

in matn ha "FARAGHI" dastane donbaleh dareh?????!!!!!!1

گمنام ترین ساکن دهکده دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:25 ق.ظ http://gomnaam.blogsky.com

سلام خیلی خوب بود . اما لطفا طوری بنویسید که بی سواد ترهایی مثل من هم حالیشون بشه !!!

خیال واهی دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:23 ق.ظ http://rezaairf2002.persianblog.com

به دنبال مهر برو اگر چه راهش دشواره
اگه مهر میخواد فرا بگیردت خودتو ول کن بزار که رو بالش قرار بگیری هر چند که بدونی بین بالها شمشیری رو پنهون کردن
اگه عشق باهات حرف میزنه باورش کن هر چند که رویاهاتو به هم بزنه
چون عشق همونطور که تاج پادشاهی رو سرت میزاره ؛ تو رو مصلوب هم میکنه؛ و همونطور که پرورشت میده همونطور هم هرست میکنه
پس برو دنبال عشق هر چند..................
به قول اون شاعر بزرگ ایرانی که میگه:اگه تو این دنیای کثیف و غدار که همه چی مادی شده به دنبال عشق نرم چه کنم؟
.............گر با عشق نیامیزم چه کنم؟........................

امیرحسین دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:37 ق.ظ http://asrareazal.blogsky.com

oh yes your writing is very good and you are a good teacher and goooooooooooooooooooood

گوشه گیر دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:53 ق.ظ http://www.gooshegir.blogspot.com

پرنده سرما زده
بر من فرود آی
دانه گندمی که در راهم گم کردی
در قلبم
خوشه کرد

فکر کنم تکرار همین شعر کافی باشه !!!

بانوی آفتابی دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:09 ق.ظ

سلام پریچه. گاهی باید مخاطره کرد و پیش رفت و با امید بود. ممکنه که اون مثل دیگران باشه ولی فکر کن اگر نباشه بقیه زندگیتو باختی بدونش. دل دریا کن و نترس. تقدیرتو جای دیگریست. اگه نری هیچوقت نخوای دونست.

[ بدون نام ] دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ق.ظ

ندانم کجا می‌کشانی مرا.

ترس از مسخره شدن نیست. نگاه دیگرون دیربازیه که برام وجود نداره. برات گفته بودم روز اولی که خواستم شاگرد مکتب عشق باشم، استاد طشتی پُر از سوراخ و پُر از جگر تازه‌ی گوسفندو رو سرم گذاشت و گفت که از اول تا آخر بازار رو این‌طوری طی کن. خونابه روی سر و صورت و لباسای سفید و تازم می‌ریخت. ابتدای بازار نگاه‌های دیگرون مثل خنجر قلبمو پاره می‌کرد. آخربازار، دیگه دیگری و نگاه‌ش نبود. به جاش نگاهی نشست که از درون خودم میامد و برنده‌تر بود و در قضاوت بی‌رحم‌تر.
ترس از اشتباه فهمیدن هم نه. ترس از ناباوری هم نه.
اما ترس از این که منم برات مثل بقیه باشم فلجم می‌کنه. همه چیز رو برام غیرحقیقی می‌کنه. معلق می‌کنه توی خلاء. هر ابتکاری رو ازم می‌گیره.
آره این ترس همواره مثل یک بختک روی سینه‌م سنگینی‌می‌کنه.

نِیَم در هراس از تو، ای ناگزیر!
ندانم کجا می‌کشانی مرا
ندانم کجا
لیک دانم
یقین
کزین تنگنا می‌رهانی ‌مرا.

نمی‌دونم. شاید. شاید.
تنها جرات نه. شاید خیلی چیزای دیگه هم به هم می‌داد. به ویژه، یه شعله. یه شعله که می‌تونست این سرمای سمجی رو که همیشه در اعماق وجودم حس می‌کنم پس بزنه. یه شعله که این سیاهی شب یلدا رو که همیشه درش غوطه‌ورم تبدیل به یه خاطره کنه.
آره، اگه اون سرانگشتا بودن. اگه اون نوازش بود ...

نقابیت بر روی و همراه من
همی‌ آیی و با تو تنها نِیَم
ولی کاش می‌شد بدانم کجا
نقابت ز رخساره یک‌سو شود
در آن لحظه‌ی ناگهانی‌مرا.

-------------------------
پ. ن. شعر از م. سرشک

شایان دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:13 ق.ظ http://dowran.blogsky.com

مریم خانم جان.. حرفهای منفی موقوف!.. از ترس حرف نزن.. ریشه های ترس رو در خودت جستجو کن.. و بعد برو دنبالش که حلش کنی.. با غصه خوردن چیزی درست نمیشه جان جانانم... اینجوری روحت رو فرسوده می کنی الکی... در ورتی که مریمی که من دیدم توانایی این رو داره که شادترین زندگی ها رو داشته باشه.

کیمیا دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:30 ق.ظ http://kija.persianblog.com

سلام ، ......

آیدا در آینه دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:32 ب.ظ http://aida-ayene.persianblog.com

سلام مریم جون مرسی برای تمام لطفی که به من و نوشته هام داری.

ری را دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:19 ب.ظ

او که می ماند،نخواهد رفت.
او که رفته است،نخواهدرسید.
اوکه رسیده است،پشیمان است.
این همه از شکستن سکوت
چه عاید آیینه شد!؟
رفتن هم حرف عجیبی
شبیه اشتباه آمدن است.
تو بگو........
دایره تا کجای این نقطه خواهد گریست؟؟
من نمی دونم چرا بعضی آدما،اصلا دل تنگ نمیشن. اما می گم : شاید باران بیاید و پیاله ی آبی به اندوه تشنگان بی گریه باز آورد...........

سفر به اعماق اینتنرت دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:15 ب.ظ http://explorer.blogsky.com

موفق باشی :)

سکرتر سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:45 ق.ظ http://fine.persianblog.com

کامنتی که برام گذاشتین خیلی زیبا بود... اون صحنه مدام جلوی چشممه... اون کودک..

آبی سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:23 ق.ظ http://blue.blogsky.com

سلام مریم . دلتنگی.

مجنون سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:53 ق.ظ http://jonun.blogsky.com

سلام .....

یلدا سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:47 ب.ظ http://yaldaaa.persianblog.com

عالیه.....

تاها پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ب.ظ

سلام
مریم جان دوست خوب سرمایه بزرگی است که نصیب هر کسی نمیشود .
به جای گفتن از دوری و فراق و یاس و...
جان هرکسی که دوست داری از دوستی سخن بگو.
عشق را نمیگویم که یک جوشش کور است وپیوندی از سر
نا بینایی!
آری روی سخنم با دوست داشتن است که پیوندی است از
روی بصیرت روشن وزلال .
شادی
سرفرازی
موفقیت همه ایرانیان
آرزوی قلبی من است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد