اول اوردی بهشت
سال روز تولد محمد مختـــاری

اول میخواستم از شعرای خود مختاری بیارم ، بعد به خودم گفتم از شعرای مریم حسین زاده(همسر مختاری) که درباره مختاری گفته بنویسم ، اما راستش وقتی چشمم به این شعر نزار قبانی افتاد همه اونا از ذهنم پرید و با خودم فکر کردم این بهترینه.
این شعر تقدیم به مختاری و همه ی انان که با قلم تباهی درد را به چشم جهانیان پدیدار می کنند .

من می نویسم
تا اشیا را منفجر کنم،نوشتن انفجار است
می نویسم
تا روشنایی را بر تاریکی چیره کنم،نوشتن نور است
می نویسم
تا خوشه های گندم بخوانند
تا درختان بخوانند
می نویسم
تا گل سرخ مرا بفهمد
تا ستاره،پرنده
گربه ،ماهی و صدف
مرا بفهمد
می نویسم
تا دنیا را از دندانهای هلاکو
از حکومت نظامیان
از دیوانگی اوباشان
رهایی بخشم
می نویسم
تا واژه ها را از تفتیش
از بو کشیدن سگ ها
و تیغ سانسور بـــــرهانم........
نظرات 14 + ارسال نظر
گوشه گیر دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 03:42 ق.ظ http://www.gooshegir.blogspot.com

خدایش بیامرزاد .

پنجره دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 11:23 ق.ظ http://panjerehit.blogsky.com

دارن یه قلم دیگه رو هم می شکنن ....
ولی هنوز دستهائی برای نوشتن هست ...
سینا مطلبی بازداشت شد

عطا دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ق.ظ

تو کدوم مریمی؟

عطا دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ق.ظ

حال شما خوبه

راستی؟؟؟

بابک دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 02:23 ب.ظ http://babak-n.blogsky.com

برام پیغام گذاشتی.
برات پیغام میذارم:از بیست بهت هفده میدم.
برام پیغام بذار.

بیلیارد دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 02:51 ب.ظ http://bilyard.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر زدی

نیما دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 02:56 ب.ظ http://narengestan.blogsky.com

شعرهای انتخابی شما نشان از حسن سلیقه تان دارد.

حسام دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 04:32 ب.ظ http://derakhshan.persianblog.com

دوست عزیز شعری که درباره جنگ برایم نوشتی سخت زیبا بود.صفای قلمت .

محمد دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 06:45 ب.ظ http://kavirodarya.persianblog.com

سلام دوست عزیز ...زیبا بود ...تا دیدار بعدی .بای.

[ بدون نام ] دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 07:48 ب.ظ

مریم خوب!

نوشتن تو هم جزئی از نوشتنی است که نزار قبانی می‌گوید. نوشتن نور است.
نوشتن مریم‌ها روزی در سراسر جهان روشنائی را بر تاریکی چیره خواهد کرد و حکومت دیوانگان و اوباشان پایان خواهد یافت.

اولین شعری که از محمد مختاری خواندم در سال ۱۳۴۸ در مجله‌ی جهان‌نو بود. شعری برای مردم فلسطین. اگر درست یادم باشد شعر این‌گونه شروع می‌شد :

آنان که خانواده‌ی دریایید
دستی از این جزیره شما را می‌خواند
دستی که ابتدای غم‌آجین چشمه را می‌ماند

نوجوان بودم و پُرشور و پُر از امید. اکنون که به ۳۴ سالی که از آن زمان گذشته است نگاه می‌کنم؛ با اندوه‌ها و شادی‌هایش؛ بیش از هر زمان دیگری دلم می‌خواهد با نزار قبانی با محمد مختاری با تو و با هزارانِ دیگر هم‌آواز شوم و بگویم آری باید نوشت تا جهان از چنگال اوباشان رها شود!

شبح دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 08:08 ب.ظ http://www.shabah.org/weblog.html

مریم نازنین!
چه خوب کردی که مار یاد پوینده‌ی عزیز انداختی! هنوز آن رفتن خونین‌اش را باور نکرده‌ام.

رهگذر ثانی دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 08:25 ب.ظ

مریم خوب!

پیرمردی که به پشت سرش نگاه می‌کند منم. خجالت کشیدم اسمم را بگذارم. به خودم گفتم در میان جوانان؛ در میان این‌همه شور و شوق چه می‌کنی.

دلم اعتراض کرد. گفت شرمی نیست. من جوانم. من خودم را به همان جوانی نوجوانی‌ات نگاه‌داشته‌ام.

دلم را در دست‌هایم می‌گیرم و پیش شما می‌آیم.
در جمع خود بپذیریدم!

بعضیا هستن که وجود نازنینشون هر جا که باشه به اونجا نور می ده ، گرما می ده ، حرارت می ده ، صفا می ده....
رهگذر ثانی عزیز
لطفا به این وب لاگ هم تشریف بیارید و نور و حرارت و گرمی و صفا بیارید
راستی چرا رهگذر ثانی؟ شما رهگذر اصلی هستید

شبح دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 08:35 ب.ظ http://www.shabah.org/weblog.html

ره‌گذر ثانی عزیز!
باور کن آن‌قدر جوانانه مینویئی و روح جوانی داری که هرگز تصور نمی‌کردم از من بزرگ‌تر باشی! خیلی برای‌ام جالب بود.

رهگذر ثانی دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:03 ب.ظ

شبح خوبم!

تنها چند سالی سنم! از تو بیشتر است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد