بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام
هم چو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام
داشتم تو ازمایش گاه سالمونلا کشت می دادم . بی هوا پلیت از دستم افتاد . افتاد زمین یه صدای بلندی کرد . تق . یهو احساس کردم بازم داره یکی مهمون دلم می شه . بعد ترسیدم خیلی . و وحشت کردم . فرار کردم ، رفتم تو دست شویی و گریه کردم .
شمع طرب ز بخت ما اتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
داشتم درس می دادم . یه الکتــروکاردیوگرام گنده ی بدترکیب کشـــیده بودم رو تخته و موجای لعنتی P ,QRS,Tرو توضیح می دادم . در باز شد . همیشه باید یکی دیر بیاد . سلام کرد . گفتم سریع بشین و در رو هم پشت سرت ببند . درو بست . اما در خیلی محکم بسته شد . تق . و صداش تو همه ی کلاس پیچید . احساس کردم که دوباره یکی رو دوست دارم و دوباره هجوم همون فکرا و ترسای قدیمی و قبلی . رومو به تخته کردم . گچ زرد روی تخته با فشار دست من پودر شد .
حاصل دور زندگی صحبت اشنا بود
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
داشتم چرت و پرت می گفتم و می خندیدیم . اون هم با اون موهای خرمایی فردارش که یه دسته اش از کنار شال قرمزش زده بود بیرون ، روبروم نشسته بود و به حرفام می خندید و خودش هم چرت و پرت اضافه می کرد . اقاهه اومد و سفارش گرفت ...
لیموناد گاز دار ....
دلستر با لیمو .....
بعد دوباره مشغول حرف شدیم و خنده . اقاهه دوباره اومد . اول دلستر رو گذاشت جلوی اون و بعد بشقابی که توش لیوان بلند لیموناد من بود رو گذاشت رو میز . میز شیشه ای بود ..... بشقاب چینی بود .... تق ....
من احساس می کنم .....
نی پلاستیکی چه زوری می بره تا پاره بشه ....
تا به کنار من بدی بود به جا قرار من
رفتی و رفت راحت از خاطر ارمیده ام
داشتم خواب می دیدم .خواب می دیدم اون باغی که بچگیام و نوجونیام و بازیگوشیام و شیطونیام توش امانت مونده اتیش گرفته . من هم هی تو خواب می دویدم این ور و هی فرار می کردم اون ور . از خواب پریدم و نشستم . یهو عروسکم که رو پام لالا کرده بود از رو تخت افتاد . بعد دوباره تق .... بعد دوباره همون احساس که .....
چون به بهار سرکند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام
النگوم می خوره به میز ... تق
خودکارم می افته ... تق
پاشنه ی کفشم می خوره زمین ... تق
پریدن دکمه ی ضبط ... تق
زدن در اتاق ... تق
تق ... تق ... تق ...
من از تو می ترسم . تو که غریبه ای و دوری . و وقتی با من حرف می زنی حتا حدس هم نمی زنی .....
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
پ.ن:یکی هست که تو نظرخواهیم واسم کامنتای قشنگ قشنگ می ذاره . ری را . اگه دیدید قلمش بوی قلم مریم رو می ده تعجب نکنید . ری را خواهر چشم سیاه و گیسو کمند منه .
در ضمن ، شعر هم از رهی معیری ست .
هر کسی احساسات درونیش رو یه جوری متوجه میشه. تو هم با صدای تق تق این حس رو در خودت پیدا میکنی.
حالا ازت یه سوال دارم. با این احساس چیکار میکنی؟
وقتی این حس در وجودت تقویت میشه ، چه جوری با اون کنار میای؟
امشب من خیلی خرابم.
کما فالسابق؛ عجیب...
اقا زندگیها چه سخت شده...
گولبولت
ولی یه چیزی هست که وقتی میشکنه تو صداشو نمیشنوی.
دل من.
عمریست که صدای شکستن و خورد شدن از درون ما میاد ولی کسی نمی فهمه جز خودم ای کاش ای کاش ای کاش لاقل کسی صدای شکستن را می شنید.
عمر گرچه تبه کردم چندان که نگه کردم در کنج خراباتی افتاده خراب بهتر./
تو کجایی رهگذر ثانی خوب من
این جور می نویسی دل من رو نگران می کنی و بعد بی خبر کجا می ری .
مثل یه رگبار بهاری ....
بعد من هی فکر می کنم هی تو خیالم برات شعر می خونم هی منتظر یه خبری ازت می شم هی دستاتو می گیرم .
تازه خبر نداری که هر جا باشی دلت که بشکنه صداش رو بعضیا خوب می شنون
یه چیزی بهت بگم ؟ قول بده بعدش گریه نکنی ...
می دونی حکایت تو چیه ؟
حکایت این شعر جامی که می گه
سلک جمعیت ما بی تو گسسته است ز هم
ما که جمعیم چنینیم تو بی ما چونی
داشتم آروم مردگیمو میکردم . یه دفعه یه صدا اومد . یه صدای تق . فهمیدم یه چیزی توی فکرم شکست // لورکا
شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد
آه
با این همه فاصله
چهگونه میتوانم بخواهم
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
آه
همهی حرفهایم را پس میگیرم.
میبینم
که صدای بعضی شکستنها
سوار بر امواج نور
در لحظهای
هزاران کیلومتر را میپیماید
و به گوش آن که باید بشنود میرسد.
میبینم
مست بادهی خوشگواری هستم
که چون نوبت به من رسیده است
یاران نگونسارش کردهاند.
میبینم
که در صبح
از اول شب
بر من باز بوده است.
و میبینم
که چه غافلام من!
۱- رهی را خیلی دوست دارم .
۲ - چشم سیاه و درشت و گیسو کمند : خاله سوسکه رو میگی دیگه ؟!
سلام پریچه. بلاخره بناست جواب دلتو چی بدی؟
من دارم فکر می کنم که اگر لیوان آب از دستم بیفته و بشکنه و بگه جرینگ معنیش چی می شه؟ :-) یا اینکه برای اظهار عشق باید زد شیشه تموم خونه های محل رو پایین آورد. :-) یا بمب ترکوند. درا رو شکوند و ... . :-) سبز باشی
سلام . مطالب وبلاگتون خیلی زیبا بود . آرزو میکنم موفق باشید
در کویر زندگیم قطره ابی یافت شد
کان هم از درد عطش اخر نصیب خاک شد
خواهم ای باران بباری بر کویرم تا ابد
تا ببینی عشق هم در گلستانم خار شد
......................................................................از شعرهای دوستم سیروس با تخلص سایه
مریم جونم،وب لاگ بخونیم یا خجالت؟
سلام
اولا جريان کوچ ماه فقط همين نيست
دوما به خواهرت بگو وبلاگ بزنه، من يکی هر روز مشترييم
سوما .....
این تق تقا چه آشنا ست....صدای انتظاره یا ....؟
من که همیشه منتظرم....کاش هر روز یه تقی به توقی بخوره
آخ جون یه زیست شناس دیگه...
میدونی گاهی وقتها بهت حسودیم میشه .
تو چقدر قشنگ احساستو بیان میکنی .
جدی میگم .
این خیلی خوبه شایدم .....
خوش به حال اون موجود خوشبخت که این همه تق تق میکنه .
( از اون خنده های یاهو مسنجر )
یک حس همیشگی
سلام
وب لاگ پر بیننده ای داری معلومه از قدیمی کار ها هستی
اما قالبت کلاسش نسبت به بیننده هات خیلی پایینه
یعنی افتضاست
تو وب لاگم قالب های جدید گذاشتم
بیا ببین
قربانت
بای
سلام مری ام جان!!
الآن یه احساس دیگه ای دارم! یعنی تا اومدم کامنت بنویسم صدای «تق تق» صفحه کیبورد حالی به حالیم کرد. بی اختیار یاد او افتادم و اشک پهنه ی صورتم را پوشاند. یاد او با قد همچون کمانش و گیسوان پر چین و شکن و چشمهای فرورفته و دماغ چون کنگره ی بارو و چانه ی از دماغ گذشته اش. بیت:
ای تنگتر از گوشه ی میدان ذقنش!
وی نرمتر از خار مغیلان بدنش!!
من بنده ی آن لبان هیزم شکنش!!!
اشتر بقطار می رود در دهنش!!!!
آه.....:))))))))))))))))))))
همیشه دوست. سقراط
سلام .... از وقتی که عینکم را گم کرده ام بنظرم میرسه که همه بیشتر مینویسند ... ببخشید از فضولی اما لطف کردید و لینک دادید ... اگر میشه آدرس را درست کنید : gilehmard.blogspot.com شما h یادتون رفت ...
سلام مریم خانم جان الان داشتم فیلم سرد سبز رو نگاه می کردم.. فیلمی از ناصر صفاریان در مورد زندگی و مرگ فروغ فرخزاد.. نتونستم جلوی گریه ام رو بگیرم.. به یاد تو افتادم.. که چه اندازه شبیه فروغ هستی.. فروغ مدام دوتار موی سفیدش رو نشون میداد و می گفت من پیر شدم.. چقدر این زن آزاد بود.. چه روح آزادی داشت.. مثل تو.. و یا تو مثل فروغ
سلام
خوشحالم که با یک بلاگ نویسی آشنا شدم که از تباره خودمونه!! یعنی بیولوژیست ها!!!
قلم ظریفی داری وتعبیرهای شاعرانت جالبه.
امیدوارم که تو کارهات موفق باشی. ممنون که به بلاگ من سر زدی.
man dashtam electroforez mikardam ke tagh !ro shenidam ama be rooye khodam nayavordam.
shad zi.
ghashang minevisi.,tasvirat zendan.
نتوانستم گر یه نکنم مریم!
آینه را در برابرم نهادم
گر یستم
و خواندم
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان همخانه شو همخانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه
بالاخره قلبت تسخیر شد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو