فـــــراقــــی


بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام
هم چو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام
داشتم تو ازمایش گاه سالمونلا کشت می دادم . بی هوا پلیت از دستم افتاد . افتاد زمین یه صدای بلندی کرد . تق . یهو احساس کردم بازم داره یکی مهمون دلم می شه . بعد ترسیدم خیلی . و وحشت کردم .  فرار کردم ، رفتم تو دست شویی و گریه کردم .

شمع طرب ز بخت ما اتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
داشتم درس می دادم . یه الکتــروکاردیوگرام گنده ی بدترکیب کشـــیده بودم رو تخته و موجای  لعنتی  P ,QRS,Tرو توضیح می دادم . در باز شد . همیشه باید یکی دیر بیاد . سلام کرد . گفتم سریع بشین و در رو هم پشت سرت ببند . درو بست . اما در خیلی محکم بسته شد . تق . و صداش تو همه ی کلاس پیچید . احساس کردم که دوباره یکی رو دوست دارم و دوباره هجوم همون فکرا و ترسای قدیمی و قبلی . رومو به تخته کردم . گچ زرد روی تخته با فشار دست من پودر شد .

حاصل دور زندگی صحبت اشنا بود
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
داشتم چرت و پرت می گفتم و می خندیدیم . اون هم با اون موهای خرمایی فردارش که یه دسته اش از کنار شال قرمزش زده بود بیرون ، روبروم نشسته بود و به حرفام می خندید و خودش هم چرت و پرت اضافه می کرد . اقاهه اومد و سفارش گرفت ...
لیموناد گاز دار ....
دلستر با لیمو .....
بعد دوباره مشغول حرف شدیم و خنده . اقاهه دوباره اومد . اول دلستر رو گذاشت جلوی اون و بعد بشقابی که توش لیوان بلند لیموناد من بود رو گذاشت رو میز . میز شیشه ای بود ..... بشقاب چینی بود .... تق ....
من احساس می کنم .....
نی پلاستیکی چه زوری می بره تا پاره بشه ....

تا به کنار من بدی بود به جا قرار من
رفتی و رفت راحت از خاطر ارمیده ام 
داشتم خواب می دیدم .خواب می دیدم اون باغی که بچگیام و نوجونیام و بازیگوشیام و  شیطونیام توش امانت مونده اتیش گرفته . من هم هی تو خواب می دویدم این ور و هی فرار می کردم اون ور . از خواب پریدم و نشستم . یهو عروسکم که رو پام لالا کرده بود از رو تخت افتاد . بعد دوباره تق .... بعد دوباره همون احساس که .....

چون به بهار سرکند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام 
النگوم می خوره به میز ... تق
خودکارم می افته ... تق
پاشنه ی کفشم می خوره زمین ... تق
پریدن دکمه ی ضبط ... تق 
زدن در اتاق ... تق
تق ... تق ... تق ...
من از تو می ترسم . تو که غریبه ای و دوری . و وقتی با من حرف می زنی حتا حدس هم نمی زنی .....

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو 
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام 
پ.ن:یکی هست که تو نظرخواهیم واسم کامنتای قشنگ قشنگ می ذاره . ری را . اگه دیدید قلمش بوی قلم مریم رو می ده تعجب نکنید . ری را خواهر چشم سیاه و گیسو کمند منه .
در ضمن ، شعر هم از رهی معیری ست  .

نظرات 29 + ارسال نظر
کاپیتان نمو چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

هر کسی احساسات درونیش رو یه جوری متوجه میشه. تو هم با صدای تق تق این حس رو در خودت پیدا میکنی.
حالا ازت یه سوال دارم. با این احساس چیکار میکنی؟
وقتی این حس در وجودت تقویت میشه ، چه جوری با اون کنار میای؟

رهگذر ثانی چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:52 ق.ظ

امشب من خیلی خرابم.

تافته چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:55 ق.ظ http://tafteh.blogspot.com

کما فالسابق؛ عجیب...
اقا زندگیها چه سخت شده...
گولبولت

رهگذر ثانی چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:21 ق.ظ

ولی یه چیزی هست که وقتی می‌شکنه تو صداشو نمی‌شنوی.

دل من.

امیرحسین چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:31 ق.ظ http://asrareazal.blogsky.com

عمریست که صدای شکستن و خورد شدن از درون ما میاد ولی کسی نمی فهمه جز خودم ای کاش ای کاش ای کاش لاقل کسی صدای شکستن را می شنید.
عمر گرچه تبه کردم چندان که نگه کردم در کنج خراباتی افتاده خراب بهتر./

مریم چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:53 ق.ظ http://mariami.blogsky.com

تو کجایی رهگذر ثانی خوب من
این جور می نویسی دل من رو نگران می کنی و بعد بی خبر کجا می ری .
مثل یه رگبار بهاری ....

بعد من هی فکر می کنم هی تو خیالم برات شعر می خونم هی منتظر یه خبری ازت می شم هی دستاتو می گیرم .

تازه خبر نداری که هر جا باشی دلت که بشکنه صداش رو بعضیا خوب می شنون
یه چیزی بهت بگم ؟ قول بده بعدش گریه نکنی ...
می دونی حکایت تو چیه ؟
حکایت این شعر جامی که می گه
سلک جمعیت ما بی تو گسسته است ز هم
ما که جمعیم چنینیم تو بی ما چونی

لورکا چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:11 ق.ظ http://lorcca.persianblog.com

داشتم آروم مردگیمو میکردم . یه دفعه یه صدا اومد . یه صدای تق . فهمیدم یه چیزی توی فکرم شکست // لورکا

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:17 ق.ظ

شب عاشقان بی‌دل چه شب دراز باشد

آه
با این همه فاصله
چه‌گونه می‌توانم بخواهم

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

رهگذر ثانی چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:49 ق.ظ

آه
همه‌ی حرف‌هایم را پس می‌گیرم.

می‌بینم
که صدای بعضی شکستن‌ها
سوار بر امواج نور
در لحظه‌ای
هزاران کیلومتر را می‌پیماید
و به گوش آن که باید بشنود می‌رسد.

می‌بینم
مست باده‌ی خوش‌گواری هستم
که چون نوبت به من رسیده است
یاران نگونسارش کرده‌اند.

می‌بینم
که در صبح
از اول شب
بر من باز بوده است.

و می‌بینم
که چه غافل‌ام من!

بزرگ چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:17 ق.ظ http://mmbozorg.blogspot.com

۱- رهی را خیلی دوست دارم .
۲ - چشم سیاه و درشت و گیسو کمند : خاله سوسکه رو میگی دیگه ؟!

بانوی آفتابی چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:21 ق.ظ

سلام پریچه. بلاخره بناست جواب دلتو چی بدی؟

تن تن چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:13 ب.ظ http://amricaamrica.persianblog.com

من دارم فکر می کنم که اگر لیوان آب از دستم بیفته و بشکنه و بگه جرینگ معنیش چی می شه؟ :-) یا اینکه برای اظهار عشق باید زد شیشه تموم خونه های محل رو پایین آورد. :-) یا بمب ترکوند. درا رو شکوند و ... . :-) سبز باشی

وحید چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:40 ب.ظ http://daylight.persianblog.com

سلام . مطالب وبلاگتون خیلی زیبا بود . آرزو میکنم موفق باشید

خیال واهی چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:48 ب.ظ http://rezaairf2002.persianblog.com

در کویر زندگیم قطره ابی یافت شد
کان هم از درد عطش اخر نصیب خاک شد
خواهم ای باران بباری بر کویرم تا ابد
تا ببینی عشق هم در گلستانم خار شد
......................................................................از شعرهای دوستم سیروس با تخلص سایه

ری را چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:05 ب.ظ

مریم جونم،وب لاگ بخونیم یا خجالت؟

امير چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:26 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

سلام
اولا جريان کوچ ماه فقط همين نيست
دوما به خواهرت بگو وبلاگ بزنه، من يکی هر روز مشترييم
سوما .....

دهقون چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ب.ظ http://dehghoon.blogspot.com

این تق تقا چه آشنا ست....صدای انتظاره یا ....؟
من که همیشه منتظرم....کاش هر روز یه تقی به توقی بخوره

هلیا پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:10 ق.ظ http://helias.blogspot.com/

آخ جون یه زیست شناس دیگه...

گوشه گیر پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:04 ق.ظ http://www.gooshegir.blogspot.com

میدونی گاهی وقتها بهت حسودیم میشه .
تو چقدر قشنگ احساستو بیان میکنی .
جدی میگم .
این خیلی خوبه شایدم .....
خوش به حال اون موجود خوشبخت که این همه تق تق میکنه .
( از اون خنده های یاهو مسنجر )

سکرتر پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:58 ق.ظ http://fine.persianblog.com

یک حس همیشگی

پیر مغان بلاگ اسکای پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:11 ب.ظ http://sima-system.blogsky.com

سلام
وب لاگ پر بیننده ای داری معلومه از قدیمی کار ها هستی
اما قالبت کلاسش نسبت به بیننده هات خیلی پایینه
یعنی افتضاست
تو وب لاگم قالب های جدید گذاشتم
بیا ببین
قربانت
بای

سقراط حکیم پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:13 ب.ظ http://socrate.persianblog.com

سلام مری ام جان!!
الآن یه احساس دیگه ای دارم! یعنی تا اومدم کامنت بنویسم صدای «تق تق» صفحه کیبورد حالی به حالیم کرد. بی اختیار یاد او افتادم و اشک پهنه ی صورتم را پوشاند. یاد او با قد همچون کمانش و گیسوان پر چین و شکن و چشمهای فرورفته و دماغ چون کنگره ی بارو و چانه ی از دماغ گذشته اش. بیت:
ای تنگتر از گوشه ی میدان ذقنش!
وی نرمتر از خار مغیلان بدنش!!
من بنده ی آن لبان هیزم شکنش!!!
اشتر بقطار می رود در دهنش!!!!
آه.....:))))))))))))))))))))
همیشه دوست. سقراط

آرمین گیله مرد پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:00 ب.ظ http://gilehmard.blogspot.com

سلام .... از وقتی که عینکم را گم کرده ام بنظرم میرسه که همه بیشتر مینویسند ... ببخشید از فضولی اما لطف کردید و لینک دادید ... اگر میشه آدرس را درست کنید : gilehmard.blogspot.com شما h یادتون رفت ...

شایان پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:12 ب.ظ http://dowran.blogsky.com

سلام مریم خانم جان الان داشتم فیلم سرد سبز رو نگاه می کردم.. فیلمی از ناصر صفاریان در مورد زندگی و مرگ فروغ فرخزاد.. نتونستم جلوی گریه ام رو بگیرم.. به یاد تو افتادم.. که چه اندازه شبیه فروغ هستی.. فروغ مدام دوتار موی سفیدش رو نشون میداد و می گفت من پیر شدم.. چقدر این زن آزاد بود.. چه روح آزادی داشت.. مثل تو.. و یا تو مثل فروغ

هشت پا پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:30 ب.ظ http://8paa.blogspot.com

سلام
خوشحالم که با یک بلاگ نویسی آشنا شدم که از تباره خودمونه!! یعنی بیولوژیست ها!!!
قلم ظریفی داری وتعبیرهای شاعرانت جالبه.
امیدوارم که تو کارهات موفق باشی. ممنون که به بلاگ من سر زدی.

سپیدتاک پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:44 ب.ظ http://sepidtaak.blogspot.com

man dashtam electroforez mikardam ke tagh !ro shenidam ama be rooye khodam nayavordam.
shad zi.
ghashang minevisi.,tasvirat zendan.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:25 ب.ظ

نتوانستم گر‌ یه نکنم مریم!

آینه را در برابرم نهادم
گر یستم
و خواندم

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان هم‌خانه شو هم‌خانه شو
رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وان‌گه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه

اسمر پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:42 ب.ظ http://asmar.persianblog.com

بالاخره قلبت تسخیر شد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بانوی آفتابی جمعه 13 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:06 ق.ظ

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد