-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 03:13
وقتی غم تو دل ادم تلنبار می شه ، وقتی ادم در حال انفجاره ، وقتی هی بغضشو با خنده ها و حرفای الکی قورت می ده ، وقتی هی چشماش پر و خـالی می شه ، وقتی یهو بـه یه گوشه ی نامعـلوم خیره می شه و بعد که بـه خودش می اد می بینه سه چار ساعتش همین جوری رفته ، وقتی همه ی ماهیچه ها شـو منقبض می کنه بلکـه دردی که تو تنش پیچیده اروم...
-
پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۲
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 00:00
.......باران اگر بهانه ای برای گریستنت نبود این همه از اسمان ابری سخن نمی گفتی............... هنوز داره بارون می اد ، من امروز هم از خونه بیرون نرفتم و انگاری قراره امروز هم همه ی روزم رو با همون احساس مزخرف این روزام سپـری کنم . اینکه انگار به یه کش بستنت و از یه جای بلند اویزونت کردن ، بـعد هی میرم بالا هی می ام...
-
چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۲
جمعه 29 فروردینماه سال 1382 23:54
داره بارون می اد ، انگاری اسمون همه ی غصه های دنیا رو تو دلش جمع کرده و هی می باره و هی می باره و هی می باره . هیچی یادم نیست . هیچی و هیچ کس . فقط نمی دونم چرا اما یه جوری این بارون قشنگ داره حالمو بهم می زنه .یه جوری این هوای عالی و ناب ، عصبانیم می کنه ، حرصمو در می اره ، ناراحتم می کنه ،و همش یه مونولوگ تو ذهنم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 فروردینماه سال 1382 23:50
بلاگ اسکای عزیز لطف کردن و دو تا از یاداشت های منو پاک فرمودن اما از اونجا که من قصد کردم حتما حتما بنویسم دوباره یاداشتام رو پابلیش میکنم به قول شاعر استاده ام چو شمع مترسان ز اتشم می دونید فقط دلم واسه اون کامنت های خشگلی که برام گذاشته بودید می سوزه........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 23:21
اول همه ی قصه ها یکی بود یکی نبوده . اونی که نیست که تکلیف ادم باهاش روشنه . اما اونی که هست ، اینکه چه جوری هست ، تا کی هست ، یا چقدر هست ،اصلا ایا واقعا هست یا فقط خیال می کنه که هست ،به زور هست یا با میل خودش هست اصلا ایا این بودن معنی هست هم می ده یا اینکه بود فقط همون فعل ماضی ساده است و وقتی قراره مضارع بشه به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1382 18:09
آن کلاغی که پرید از فراز سر ما و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد و صدایش چون نیزه ی کوتاهی پهنای افق را پیمود خبر ما را با خود خواهد برد به شهر همه می دانند همه می دانند که من و تو از ان روزنه سرد و عبوس باغ را دیدیم و از ان شاخه ی بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند همه می ترسند ، اما من وتو به چراغ و اب و...