از جهان نگاه تو مرا بس بود
و از جهان
دوستی تو
مرا کفایت می کرد
از جهان
تو را برای خویش نگه می دارم .
می دونی مثل چیه ؟ درست مثل افتادن یه تیله ی رنگی وسط دفتر مشق یه دختر بچه ی درس خون و اما بازیگوش . یه دختر کوچولویی که نهایت قانون شکنیش خط کشی کردن دفترش با خطای موج دار به جای خط صاف و با رنگ سبز مداد رنگی به جای خودکار قرمز بود . یه دختر کوچولویی که داشت مثل بچه های خوب دارد و ندارد دارا و سارا و بابا رو حساب می کرد . که یهو ، یه تیله از اون تیله هایی که توشون هزار تا رگه ی رنگی رنگی هست ، قل می خوره و قل می خوره و قل می خوره ، و می افته روی دفتر مشق سفیدش . بعد با اون همه رنگای جور واجور دل دختر کوچولو رو می بره و از درس و مشق می ندازدش .
من می روم
بی انکه بدانم
تو از کدام راه رفته ای
و سپس بر می گردم
بی ان که بدانم
کدام روز
به سراغ من خواهی امد .
تو هم همین طوری . از کجا افتادی خدا می دونه . من داشتم مثل دخترای خوب اروم اروم زندگی می کردم . حالا گیرم که روی دیوار عکس پرنده می کشیدم ، یا زیر لبی ترانه می خوندم ، یا یواشکی شعر می گفتم . اما همه ی جسارتا و بوسه ها ونازها و نوازش ها رو مخفی کرده بودم و گفته بودم بی خیال . به جای پیرهنای حریری هم پیرهن مخملی تنم می کردم . درسته که خیلی ها می ان و عاشق این پیرهن مخملی می شن اما دروغ چرا خوب ، من اصلا اصلا از این پیرهن مخمل تنگ ساسون دار یقه ایستاده ، با این دامن بلند که منو شبیه پرنسس های رویایی و شاهزاده های دست نیافتنی می کنه خوشم نمی اد . من دوست دارم تو پوست تنمو ببینی ، لمسش کنی و عاشق اون بشی .
تو رفتی
نه در پشت ابر ها
نه ان ور دورترین اسمان ها
تو رفتی
و در انتهای چشم های من
پنهان شدی .
پس شب ، وقتی سپیده سر می زنه ، تو اسمون هزارتا رنگ ابی می شینه ....
چشمای تو هم شب رنگه ، اما همه ی رنگای دنیای من ، توی چشمای توئه .
چشمای تو تیله ی هزار رنگ منه .
چه خوب است
دلی باشد
میـــرا
و در ان عشقی باشد
جاودانه .