من معمولا این کار رو نمی کنم . یعنی این جوری بگم که خیلی به ندرت پیش می اد که یه اتفاقی بیفته که باعث بشه من شعرام رو برای یه نفر دیگه بخونم و یا حتا به اون هدیه بدم . چون شعرام رو جزئی از وجودم ،احساسم،قلبم ، روحم و جزئی از زندگیم می دونم . اگر چه الان مدتهاست که شعر سرودن رو کنار گذاشتم .
این رو نوشتم چون امروز می خوام این کار رو بکنم و می خوام اخرین شعری که گفتم رو اینجا تو همین وب لاگ تقدیم به یه دوست ندیده اما عزیز و گرامی بکنم .
تقدیم به رهگذر ثانی عزیز و قلب جوان و زنده اش
نه شعر و نه ترانه و امید
وقتی تو نیستی غم من بی کرانه است
سنگین تر از هر انچه که تصویر می شود
در سینه ام غمیست که یاد تو می کند
زین غم دل از تمام جهان سیر می شود
در قاب تنگ غصه و غم پیر می شود
در دودها و سایه و تاریکی
زنجیر می شود
ایا هزار سال دگر وقتی
وقتی که من تورا
در رستخیز سبز
فریاد می کنم
وقتی در ان جهان
از رنجهای بی تو دم زدنم یاد می کنم
با من بگو هنوز تو انکار می کنی ؟
یا چون خدا به معجزه ی عشق پاک من
اقـــــــــــــرار می کنی ؟